۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه

فمینیسم و فلسفه: نظریه پردازی در فمینیسم

نسرین قوامیدر موج دوم فمینیسم، در فاصله زمانی نسبتاً کوتاهی دو جریان، یکی لیبرال- اصلاح طلب و دیگری رادیکال- رهایی بخش شکل گرفتند که پایگاه های اجتماعی آنها در گروههایی با تجارب نسبتاً متفاوت اجتماعی و سیاسی بود. این دو جریان از اصول سازمان دهی کم و بیش متفاوت پیروی میکردند، مفهوم بندی نسبتاً متفاوتی از «مشکل زنان» داشتند و در نتیجه حوزه های مبارزاتی را به شکل متفاوتی تعریف میکردند و بعضاً ابزارهای متفاوتی برای نیل به اهداف خود بهره میبردند.لوس ایریگاریمهمترین هدف جریان لیبرال، جذب کامل اجتماعی و سیاسی زنان در نهاد و ساختارهای موجود بود. توجه این جناح بیشتر معطوف به عمل بود تا نظریه و به بیان فریدن، به دنبال «دگرگون ساختن جامعه از راه های عملی» بود. فمینیستهای لیبرال عمدتاً از نظریه پردازی اجتناب کردهاند و خود را بیش از هر چیز عمل گرا میدانند. در تفکر آنها تاکید بیشتر بر شباهت انسانهاست و تحت تأثیر ایدئولوژیهای مساوات طلبانه مدرن، بر شان و شخصیت انسانی تاکید میکنند. هدف این جریان این است که در همه موقعیتها، امکانات برابری پیش روی زنان و مردان باشد و از این طریق نقشهای انسانی منطقیتری ایجاد شود.در مقابل رادیکال فمینیستها، راه حل مشکل زنان را در برابری با مردان نمیدید، بلکه به بیانی، خود مردان به عنوان یک گروه ستمگر و حتی گاهی تک تک آنها به عنوان موجوداتی واقعی، مشکل شناخته میشدند. فمینیستهای رادیکال بر خلاف فمینیستهای لیبرال در پی جذب زنان در سپهر عمومی و تکیه بر روشهای اقناعی و قانونی در این راه نبودند؛ بلکه میخواستند سامانی را که مردان ایجاد کرده و پدر سالاریای که در هر حوزه آن نفوذ کرده بود بر هم بزنند. از منظر رادیکالها، همه مردان از برتری جنس مذکر بهره اقتصادی، جنسی و روانی میبرند و در طول تاریخ همه مردان بر زنان ستم کردهاند. نظریه فمینیسم رادیکال با تکیه بر ابزار مفهومی «پدر سالاری» و «نظام جنس/ جنسیت» میتوانست برخی ویژگیهای جهان شمول زندگی اجتماعی در جوامع مختلف را توضیح دهد و فرودستی تاریخی زنان را تبیین کند.بر خلاف فمینیستهای لیبرال که میخواهند زنان را در کنار مردان و برابر با آنان وارد سپهر عمومی کنند، فمینیستهای رادیکال، بر...

ادامه خبر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر