ر.رمضانی۱- درآمدشاید شما هم دربارهی این آزمایش جالب شنیده باشید: اگر غورباغهای را در ظرف آب سرد گذاشته و ظرف را روی آتش قرار دهیم، چون آب بهآهستگی داغ میشود، غورباغه تغییر دما را احساس نکرده و متوجهی پختنِ خود نخواهد شد. نکتهای که در این آزمایش هست درمورد ما و محیط اطرافمان نیز صدق میکند: تغییرهای زیستمحیطی چنان آهسته رخ میدهند که نهتنها انسانها متوجهی آنها نمیشوند بلکه، بخاطر ویژگیِ تطبیقپذیری که انسانها طیِ فرایند فرگشت کسب کردهاند، با این تغییرها سازگار میشوند. به همین سان، هیچگاه انسان نیاز جدی برای اقدام بنیادین و فراگیر دربارهی چالشهای زیستمحیطی را احساس نمیکند و واکنشها معمولاً مقعطی و سطحیاند. این در حالی ست که برخی دانشمندان حتا از احتمال انقراض نسل انسان در کمتر از یک سدهی آینده سخن گفتهاند.[1] دیدگاهی که در این نوشتار معرفی میشود ما را به نگرش و اقدام بنیادین و فراگیر، به ژرفنگری و ژرفکاری، در رابطه با چالشهای زیستمحیطی فرامیخواند.۲- بومشناسیِ ژرفکاسپار داوید فریدریش (۱۸۴۰ − ۱۷۷۴): سیاح برفراز دریای مهدیدگاهی که بنام «بومشناسیِ ژرف»[2] یا «بومشناسیِ ژرفنگر» آوازه یافته است از آن دسته از دیدگاههای زیستمحیطی ست که صرفاً و بهسادگی ریشهی مسائل زیستمحیطی را در گسترهی نظرداشت اخلاقی خلاصه نمیکنند بلکه، زانبیش و زانپیش، خواستار تغییر در ایدئولوژیهای فراگیرتریاند که بر اندیشه و نگاه انسانها سایه افکنده است. این دیدگاهها را بومشناسیهای بنیادگرا[3] مینامند. از این جهت، بومشناسیِ ژرف بههمراه دیدگاههایی چون بومزنانهگرایی و بومشناسیِ اقتصادی-اجتماعی در یک دسته قرار میگیرد. این دیدگاه پیش از هرچیز یک دگرگونیِ بنیادین و ژرف در نگرش انسان به طبیعت را خواستار است و از همین رو بومشناسیِ ژرف نام دارد. همچنین، گفتنی ست که یکی از مهمترین مشخصههای بومشناسیِ ژرف کلنگریِ آن است؛ این دیدگاه طبیعت را چونان یک کل مینگرد و نه مجموعهای از جزءها. نیز، باید به پیشرفت بومشناسیِ ژرف اشاره کرد که به یک رویکرد نظری محدود نشده بلکه چنان پرورده است که به شکل یک جنبش زیستمحیطی درآمده است.آرنه نِس، فیلسوف نروژی، در سال ۱۹۷۲، در همایشی به نام «آیندهی جهان سوم»، رویکرد ژرف به چالشهای زیستمحیطی را درمقابل آنچه رویکرد سطحی نامید طرح کرد. او سپس در سال ۱۹۷۳ برای نخستین...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر