۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

در «روشنخانه» رضا دقتی

حسین نوشآذرکافکا میگوید: «آدمی از چیزها عکس میگیرد که معنی آنها را از ذهنش بگریزاند. داستانهای من مانند بستن چشمها هستند.»رضا دقتی اما برخلاف کافکا ما را دعوت میکند به باز کردن چشمانمان و به دیدن جهان، بدانگونه که هست. عکسهای رضا دقتی در «سکوتی کافکایی» اتفاق نمیافتد و در همان حال از هیاهوی خبرهای روز هم بسیار فراتر میرود. آثار او از به هم آمیختن دو مفهوم واقعیت و زندگی فراهم میآید. مثل این است که در آثار او کشش و کوششی بین واقعیت و زندگی، خبر و هنر اتفاق میافتد.در مقدمه «چشماندازی دیگر» مهمترین انگیزهاش در روی آوردن به هنر عکاسی را با ما در میان میگذارد: «میخواهم شهادت بدهم به بیعدالتی در جهان.»تاریخ دیوانه است. تاریخ هنگامی شکل میگیرد که انسان به آن نگاه کند. رضا دقتی در آثارش رنج انسانهایی را نشان میدهد که تاریخ آنها را ندیده گرفته و انکارشان کرده است. او نیز در نوجوانی انکار شده بود: دستگیری، بازجویی. شکنجه در ساواک.پدر او نخستین دوربین را به او هدیه داد. نخستین عکسی که دقتی گرفت از برادرزادهاش بود. وقتی مقابل دوربین دقتی میایستیم، مقابل چشمان جهان ایستادهایم. ما اکنون دستکم در قاب عکس او حضور داریم در تاریخ. اقبال بلند آثار رضا دقتی در جهان را شاید بتوان با این منطق توضیح داد. انسان در آثار او یک شی استعاری نیست، یک موجود زنده است که از تاریخ رنج میبرد.هیچ چیز کهنهتر از خبر دیروز نیست. رضا دقتی عکس نمیگیرد که خبر دیروز را تزئین کرده باشد. او میخواهد شهادت بدهد که انسان رنج میبرد. تفاوت کار او با کار عکاس – خبرنگار هم در همین آگاهی ژرف نسبت به تاریخ بیعدالتیها نهفته است.مینویسد: «وقتی شانزدهسالم بود طغیانی در من میخروشید: آگاهی از بیعدالتی و ضرورتِ مطلق آگاه کردنِ دیگران به آن. با سادهدلی باور داشتم که اگر شهادت بدهم، میتوانم با آنچه که به نظر گریزناپذیر میرسید مقابله کنم.»این سرآغاز داستانیست مهیج و خواندنی به قلم عکاسی که میخواهد به ما بگوید چگونه جهان را دیده است. سیاحت در هستی انسان زخمخورده از جنگها و بحرانها آغاز میشود.دقتی میگوید نقش عکاس خبری ابداع واقعیت نیست. او نمیخواهد صحنهآرایی کند و ما را...

ادامه خبر


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر