۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه

“اعتیاد” را ما ساخته‌ایم

نسیم روشناییواژه اعتیاد ذهن ما را اغلب به رفتارهای معتادان، چرایی اعتیاد و پیامدهای اعتیاد معطوف می‌کند. درباب مضرات اعتیاد و معتاد بودن تحقیقات بسیاری صورت گرفته و مطالب بسیاری نوشته شده است. در نوشته زیر این رویکرد به مسئله اعتیاد به کلی فراموش شده و تنها به این پرداخته می‌شود که مفهوم اعتیاد چگونه به طور تاریخی و در تکامل منطق اجتماعی شکل یافته است.به رفتارهایی که به صورت تکراری انجام و به طور غیرمعمول درزندگی روزمره فرد تکرار می‌شوند اعتیاد می‌گویند. هستند محققانی چون جان دیویس[1] که معتقدند مفهوم اعتیاد اسطوره‌ای بیش نیست. پیتر کوهن نیز در این زمینه با دیویس هم عقیده است و به نظر او اعتیاد مفهومی است که به صورت اجتماعی برساخته شده است.مفهوم اعتیاد با شکل‌گیری مفهوم فرد در دنیای مدرن رابطه تنگاتنگی دارد و حتی محصول جانبی مفهوم فرد است. چگونه اعتیاد می‌تواند محصول جانبی شکل گیری مفهوم فرد باشد؟کمی تاریخبرای بررسی سیر تکاملی منطقی که به برساخته شدن مفهوم اعتیاد انجامیده از رنسانس شروع می‌کنیم. در رنسانس این ایده شکل گرفت که راه رستگاری بشر دیگر با میانجی گری متخصصان روح یعنی کشیش‌های کلیسای کاتولیک میسر نیست، بلکه رستگاری بشر مستقیما در دستان خداست، حتی اگر او گناهکار باشد. در آن دوره، گناهکار دیگر نمی‌توانست با اعتراف نزد کشیش گناه خود را بازخرید کند، بلکه، باید با خدا بی واسطه معامله می‌کرد.در این برهه بود که فرد خود را به عنوان «فرد در مقابل خدا» درک کرد و این مسئله مطرح شد که فرد به تنهایی چه سهمی در رستگاری خود دارد. قدرت فرد در رستگاری خود و رابطه مستقیم با خدا از یک سو، و قدرت مطلق خدا از سوی دیگر، تضادی در فکر رفرمیست‌های رنسانس ایجاد کرد. پنداره فرد به عنوان منبع مسئولیت و قدرتباعث شد تفکر مذهبی ، رفته رفته شکاف بردارد و سست شود.از رنسانس به بعد به جای خدا، کشیش یا پادشاه، «خودِ فرد» سکاندار و هدایتگر زندگی خویش بود. ازاین پس، فرد بود که باید میان خوب و بد تصمیم می‌گرفت. خودمختاری فردی اینگونه شکل گرفت.در قرونی که جهان بینی مذهبی حکمفرما بود خوبی از سوی خدا بود و شر و پلیدی از سوی شیطان،...

ادامه خبر


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر